طرحی از گل صد برگ هستم. با رمز و راز فراوان در میان گلبرگ های بی شمارم. پیچیده و پر هیاهو، در کنار و روی هم؛ بر سینه پارچه ای جای گرفته ام و از میانه جوانه ای در کنار یک ساقه، روی همان پارچه ؛ برون جسته ام. تابش خورشید نگاهی را بر گونه هایم احساس کردم و با نوازش دستان یک سوزندوز، آرام آرام جان گرفتم. با تکه تکه های سرمه و مروارید، …