پارچه ترمه ام، یک دشت پر از نور، سرود و آواز. در دل پر شکیب خویش، سرو می رویانم. سروهایی سرسبز و بی قرار. سبک، نرم و خیال وار. با سرمه و مروارید، می آمیزم تا سروهای دوخته شده بر دشت درونم را رویا گونه ای سازم بر اندیشه زمان.
پارچه ترمه ام و همراه دیرین پولک، سرمه و مروارید. روییده ام از دل دشت خیال، از دل یک رویا و از حصار درون خویش. گل می دهم در هر زمان و هر مکان، با همه شاخ و برگ و سروی که مرا یک باغ پر ترانه ساخته است .
من باغی پر ترانه ام . ترمه ام، پارچه ای بی بدیل و پر نشانه ام. از روزهای دور، از عمق تاریخ آمده ام. در تار و پود من اما، سروهای آزادی روییده که فقط در مقابل عشق سر خم کرده اند. بوته هایی سر در خویش ، با خویش و درویش. بوته هایی که با نامهای (بته درویشی ) و ( بته سرکج) و (بته جقه) می شناسید .
پارچه ترمه هستم و اگر چه تار و پود زیبایی دارم، مهربان و سر درخویش هستم، همواره در انتظار بهار هستم و رویش. منتظر دستهایی هستم که بی قرارند و نگاه هایی که نخ و سوزن را حرمت می نهند . منتظر هنرمندانی سوزندوز که سوزن دوزی ، جان مایه درونشان است تا نقوش ماندگار میهنشان را با لحظه ها و درونشان پیوند بزنند. منتظر اندیشه هایی هستم نو و پر امید که از دیروز به امروز اندیشیده اند و از امروز نیز به فردا می اندیشند.
تارو پود مهربان و عاشق من همواره منتظر دستهایی است که مشتاقانه درون مرا بکاوند و به گوشه گوشه زوایای یک طرح، حیاتی دوباره بخشند و قطعات سرمه؛ منجوق و مروارید را بر سینه من ماندگار نمایند.
پارچه ترمه هستم و تن پوشی برای اعیاد و میهمانی ها ، همراه سفره های برکت و عشق، همنشین سفره های هفت سین و سعادت؛ همسفر مهربانی و عطوفت.
پارچه ترمه هستم و آوای دلنشین ثانیه های امروز برای نجوا های عاشقانه فردا. با سنگ ها و سروها می آمیزم ، با پولک، سرمه، عقیق و فیروزه همراه می شوم تا جان تازه ای به ثانیه ها و لحظه ها ببخشم و ماندگارشان سازم.
پارچه ترمه هستم با سروهای سبز، رنگ در رنگ و پر خیال ، پر شاخ و برگ و بی قرار. پولک هایی از نور و سرور بر من می نشیند و من دو باره و دوباره ،لحظه به لحظه با وقار و عشق، ثانیه ها را به هم پیوند می زنم تا امروز و این ثانیه را به فردا سپارم.
پارچه ترمه هستم و یادگار حضور زندگی مادر بزرگ ها در سینه تاریخ. مادر بزرگ هایی با روسریهای سپید و دامن های پرچین گلدار. مادر بزرگهایی شادمان ، نه عبوس و خسته.
پارچه ترمه هستم یادگار عهد شمعدانی ها ، حوض های بزرگ و ماهیان قرمز. یادگار حیاط های بزرگ و اطاق های تو در تو. یادگار روزهای زندگی همه در کنار هم ،نه فقط با خویش . یادگار روزهای خواستن همه چیزهای خوب برای هم و نه فقط برای خویش.
پارچه ترمه هستم یادگار روزهایی با سلام های پر لبخند. یادگار نگاههای بی ریا و صادقانه. یادگار دشتهای بی کرانه و شقایق های عاشق، یادگار کوچه باغی هایی پر از دلتنگی .
پارچه ترمه هستم، یادگار اصالت و هوویت یک ملت. همواره در تاریک و روشن تاریخ این سرزمین با اصالت ، فرهنگ، آداب و رسوم و مد همراه بوده ام. یادگار روزهای دوست داشتن هستم و سلام های دلنشین و لبخند های ملیح.
پارچه ترمه هستم . یادگار روزهایی که زندگی در کلام جریان داشت و ملاک ارزیابی عشق بود و مهربانی و نه تفاخر.
پارچه ترمه هستم و……
سلام.وبسایتتون خیلی خوب و مفیده.به
کارتون ادامه بدین