همه ثانیه هایم را می دوزم و به دست هایم فرصت آغازی دیگر می بخشم. شاخه و برگ های گلی را می دوزم که دوست دارم و در آن میانه پرنده ای که با تمام زیبایی و شادابی اش مرا به خواندن سرود دوباره ای از طبیعت و هستی فرا می خواند. پرنده ای که گلواژ های بهاری را در ذهن و روحم می نشاند تا من نیز آغازگر دوختن نجواهای درونم، در این هستی …