سایه روشنی از رویا و نور در درونم دارم بر گونه همه گلبرگ هایم سایه روشنی از رویا و نور می دوزم و در امتداد زمان با غرور ره می پویم. زیرا خورشید در درون من است و همه ثانیه هایم را روشن و درخشان می کند. هر صبح چشم باز می کنم و در میان سیاهی و سپیدی چشمانم شب و روز را بر گونه های گلبر های گلی می دوزم تا در امتداد زمان بماند و میراث جاودانه ای باشد از تاریخ پهناور سرزمین من. با همین گل به استقبال بهار می روم. به استقبال سبزه های سبز و شمعدانی های قرمز، به استقبال شمع ها و تخم مرغ های رنگی، به استقبال ماهیان قرمز و کوچک، به استقبال …… و به استقبال سمنو، سپیده و رویا. به استقبال شادمانی، مهربانی، سلامتی و سال 1401.